جدول جو
جدول جو

معنی گسه هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

گسه هکاردن
بافتن گیسو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گمان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدا زدن، با آوای رسا کسی را فراخواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
اندازه گیری پارچه یا هر طول دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگ نمایی کردن، پروراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
فین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مزه دادن، خوش مزه بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
گله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به رشته نخ کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاییدن و نگریستن، وارسی کردن با شتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، شکوفا شدن، شکفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گلوله کردن، لفظی که در مقام تعرض به نوع غذا خوردن کسی گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
کاستن، کم کردن، کسر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیده شدن آب مایعات بر روی لباس یا اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد کردن پول
فرهنگ گویش مازندرانی
رشته رشته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
توافق صاحبان گله مشترک بر سر تقسیم دامها بر مبنای غث و ثمین
فرهنگ گویش مازندرانی
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
فرهنگ گویش مازندرانی
پف کردن و ژولیده شدن موهای بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا کردن نخ از پارچه یا هرچیز بافته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
شل کردن، از شتاب چیزی کم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی